سالم، قوی، طبیعی
دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ
گروس عبدالملکیان شعری دارد با این مطلع که:
دختران روستا به شهر فکر میکنند
و دختران شهر به روستا!
من در ادامهاش میگویم: دختران سرخ و سفید میخواهند برنز باشند و برنزها میخواهند سفید شوند، آنها که لاغرند، حسرت کمی تپلترها را میخورند و آنها که تپلاند حسرت لاغرها را! بلندها میخواهند کوتاهتر باشند که بتوانند کفش پاشنهدار بپوشند و کسی بهشان نگوید نردبان، و کوتاهها میخواهند، بلندتر شوند! از دماغ که نگو و نپرس؛ این معضل دختر و پسر و پیر و جوان نمیشناسد. انگار عدهٔ زیادی ازآنچه هستند، راضی نبودهاند و لذتش را نبردهاند. چرا؟! تابهحال جلو آینه رفتهاید و به خودتان گفتهاید که آخ! چقدر چاق شدهام، یا من چقدر لاغرم! چه بینی بزرگی دارم، چه لبهای کوچکی و ... به نظر شما اینهمه نارضایتی علتش چیست؟ دنبال چه هستیم؟ زیباتر شدن؟ تعادل؟ پذیرفته شدن و توجه، احترام؟ اعتمادبهنفس؟
شاید هم همه؛ تناسب و تعادلی که اعتمادبهنفس را به دنبال دارد. اما مختصات این تناسب و تعادل را چه کسی رسم کرده؟ آیا در همهٔ دنیا و در همهٔ دوران وضع همین بوده؟ یعنی در همهٔ دنیا بینی کوچک سربالا با گونههای برآمده و لبهای بزرگ و قلمبه، زیبایی است و لا غیر؟ آیا در همهٔ زمانها زنهایی با کمرهای باریک، معیار زیبایی بودهاند و بقیه در دستهٔ زشتها و بدقیافهها جا شدهاند؟ باکمی پرسوجو و جستوجو دستتان میآید که معیارهای زیبایی هم تابع مُد است. یک روز چاقی مُد است و روزی دیگر لاغری! اگر از مادربزرگهایتان سؤال کنید میبینید که در زمان آنها چاقی مد بوده است. اما هر چه فنّاوری پیشرفت کرد و دنیا به سمت دهکده جهانی پیش رفت، معیارهای زیبایی یکشکل و قالب خاص پیدا کرد. ارزش زنها خلاصه شد در هیکل باربی طور و بینیهایی که هرروز فاصله بیشتری با بینیهای طبیعی گرفتند، با معرفی الگوهای زیبایی، زنها هرروز و هرروز بیشتر خودشان را با الگوها مقایسه کردند و حسرت خوردند و آخ آخ گفتند و خود را به تیغ جراحی و رژیمها و مکملهای غذایی و غیره و غیره سپردند.
من فکر میکنم خیلی از این عدم رضایتها ریشه در عدم اعتمادبهنفس دارد. ما ازآنچه هستیم خوشحال و راضی نیستیم و خود را خارج از چارچوب مد روز میدانیم و با این زخمی که به روحمان و در پی آن به جسممان وارد میکنیم، شادی و سرور طبیعی را از خودمان دریغ میکنیم. آنچه هستیم، طبیعتی که داریم، با هر وزن و قدی، با هر شکل و شمایل بینی و لب و چشم و ابرو! دوستداشتنی، زیبا و قابلاحترام است. طبیعت و طبیعی بودن بزرگترین زیبایی است که در هیچ زمانی ارزش و احترام و زیبایی خود را از دست نداده.
راستش فکر میکنم اگر خودمان دستبهکار نشویم و معیارها را تغییر ندهیم کسی دلش به حال ما نمیسوزد، کسی نگران عذابی که به بدنمان و جراحتی که به روحمان وارد میکنیم، نمیشود. درست است که چوب جادویی نداریم تا نظر همهٔ آنهایی که ذائقهشان را نه طبیعت که مُدها میسازند، تغییر دهیم. اما میتوانیم خودمان به طبیعت خودمان احترام بگذاریم و بدنمان را همانطور که هست دوست داشته باشیم. ورزش کنیم و سالم و قوی بمانیم که این بزرگترین ارزش و زیبایی است.
طبیعی، سالم و قوی بودن، شعار ماست ...
۹۴/۰۵/۱۹