قبل از طلوع ...

اولین باران پاییزی

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۵۹ ق.ظ

یکشنبه صبح باید برای کاری از خانه بیرون می زدم، بعد از نماز دیگر نخوابیدم، مثل همه‌ی سه هفته قبل. قبل از بیرون آمدن، وقتی داشتم پشت لپ تاپ به کارهایم می‌رسیدم، صدایی از پشت پنجره توجهم را جلب کرد، صدا مثل وقتی بود که کسی با نوک انگشت به نرمی به پنجره بکوبد. چنین فرضیه ای در مورد پنجره اتاق من غیر ممکن است، چون اگر کسی بخواهد این کار را انجام دهد باید بین طبقات آپارتمان معلق بماند، یا اسپایدرمنی، زورویی، چیزی باشد. حدس زدم که شاید باران است. اما مطمئن نبودم. کمی که گذشت، از پشت پرده اتاق دیدم که نوری آسمان را روشن کرد بعدش هم صدای رعد و برق ... خودش بود، اولین باران پاییزی در شهر من می بارید و خوشبختانه من مجبور بودم که در همان ساعات اولیه بارش باران از خانه خارج شوم، هر چند که قدم زدن زیر باران نداشتم و به جایش رانندگی زیر باران بود، اما خوب بود، خیلی خوب .. تمام دیروز باران بارید و من نود درصدش را مشغول رانندگی بودم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۳
مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی