قبل از طلوع ...

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


امشب در یک شبکه اجتماعی نوشتم: «با دردناکترین حقایق زندگیتون روبه‌رو شید» بعد تصحیح کردم که: «دردناکترین و غیرقابل تغییرترین حقایق زندگی ... » همان موقع خودم داشتم به یکی از همین‌های زندگی خودم فکر می‌کردم. وقتی به دردناکترین حقیقت زندگی‌ت فکر میکنی، باهاش رو به رو می شوی و به جای انکار و فرافکنی می پذیری‌اش و به رسمیت می شناسی‌ا‌ش، نتیجه اش می شود یک آرامش عمیق که روی دلت می نشیند. انگار دیگر برای هیچ، دست و پا نمی زنی. برای هیچ، غصه نمی خوری. برای هیچ، به آب و آتش نمی زنی که نتیجه اش بشود یک هیچ بزرگتر و بعدش هم سردرگمی و کلافگی و افسردگی و ... دیگر پذیرفتی که اینگونه است. چه بخواهی و چه نخواهی. مثل دستت که همیشه چسبیده به تنت، مثل رنگ چشمت که نمی توانی عوضش کنی. وقتی پذیرفتی‌ش باهاش دوست می شوی، دوست که شدی دیگر دردناک نیست... من هنوز رابطه‌ی زیاد دوستانه‌ای با حقایق زندگی‌ام برقرار نکرده‌ام، هنوز در مرحله پذیرفتن هستم. امروز می پذیرم و فردا دوباره انکارش میکنم. البته طبیعی است، ذات انسان همین است، زمان می برد تا کاملا با حقایق دردناک زندگی دوست شود. نکته اینجاست که هرچه زودتر شروع به پذیرشش کنی موفق‌تر خواهی بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۳۴
مریم