قبل از طلوع ...

پیرمرد بهانه خوبی بود ...

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ق.ظ

پیرمرد آمده بود تا وسط خیابان و ایستاده بود روی آن خط سفید، ماشین‌ها تند می‌رفتند و امان رد شدن نمی دادند، نمیدانستم باید بر اساس سرعت جمعی، گاز دهم یا نیش ترمزی بزنم تا پیرمرد رد شود. یک لحظه بود، تا من بخواهم تصمیم بگیرم، پیرمرد دوید... از وسط خیابان دوید به سمت پیاده رو، تا حالا دویدن یک پیرمرد نحیف را دیده‌اید؟ خیلی غمگین است. دویدنش خیلی غمگین بود. با آن هیکل نحیف، موهای سفید، کت و شلوار مندرس و نگاه بی‌رمق... از جلوی ماشین من با سرعت دوید. دویدنش مظلومانه بود، غمگین بود، سرشار از اضطرار میان آن همه سرعت... سرعتی که پیرمرد باید ازش فرار می‌کرد در حالی که توانش را هم نداشت. بی اختیار اشکهایم ریخت. آنقدر بی‌اختیار و بی‌مقدمه و یک دفعه‌ای که غافلگیر شدم. آنقدر سرندیپیتی‌وار که دیگر جلویم را نمی‌دیدم و مجبور شدم کنار بگیرم. نمی‌دانم در آن قیافه مظلوم و آن دویدن چه بود و چه اتفاقی در من افتاد یا  چه خاطره‌ای زنده شد که ... اشکم قطع نمی‌شد. آخرهای اسفند بود و مثل همه‌ی آخرهای اسفند دیگر، من آماده‌ی باریدن بودم. آماده ساعتها باریدن... باریدن و دویدن و فرار کردن و پیرمرد بهانه‌ی خوبی بود ...
حالا هر شب و روز پیرمرد جلوی چشمم است، مثل یک فیلم، صحنه دویدنش تکرار می‌شود، تکرار می‌شود و من هی گُر می‌گیرم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۰۶
مریم

نظرات  (۴)

وبلاگ فوق العاده است
و همچنین مطالبش
اگه خواستی تبادل لینک کنی یه سری بهم بزن
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۴ زائر بارانی
یا لطیف
شاید هم مثل آخرهای اسفندی که به حرم رضای مهربان ختم می شده است!


غمگین بود...
۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۴ تبارک منصوری
عجب...عجب...
پای به پای جمله تون تصور کردم و بعض م آمد....
پیرمردها همیشه مرا تحت تاثیر قرار دادن...
در مورد پیرزنها چنین حسی ندارم با اینکه خودم زنم...اما پیرمردها خصوصا اگر ضعف و ناتوانی به همراه داشته باشند و خصوصا اگر با آن ضعف و نا توانی به شغلی سخت و کم در آمد هم مشغول باشند و برای چندر غاز بدوند و خصوصا اگر کم حرف باشند و قانع و همیشه شکر گزار خدا و خصوصا اگر اشکی در چشمان پیر و معصومشان حلقه بزند و گریه کنند.....وای...گریه یک پیرمرد نهایت تاثر منه.....
منو بردید به خاطره ای دور از یک پیرمرد که بعد از گذشت سالها درد و غم قصه اش از ذهنم بیرون نرفته....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی